پیوند من و باباییپیوند من و بابایی، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
وروجک نیامده من وروجک نیامده من ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

من و وروجکم

سکوت

1392/9/13 11:10
نویسنده : فعلا مامانی
175 بازدید
اشتراک گذاری

 از امروز بدم میاد سکوت خونه داره دیونه ام میکنه هوا خونه خراب با اینکه عاشق نم نم اومدن بارونم  ولی امروز خیلی روز بدی برام  ،تو سرم پر از حرفای دیروز خونه مامانم ایناست که سفره صلوات داشت همسایه ها و دوستان و فامیلا بودن و همه از میپرسیدن پس نی نی شما کجاست؟  و منم با لبخند مصنوعی میگفتم پیش خداست  ، هنوز برامون زوده  ، هنوز خودم بچم ، هنوز خونه خودمون نرفتیم و خیلی دلیلای دیگه که برای خودم بی ارزشن ...

نمیدونم که خدا برام  چی خواسته ولی من خدای خودمو کنارم حس میکنم و دلم میدم دستش شاید دلش به حال دلم سوخت ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

ساسان
13 آذر 92 16:35
می خواهم دنیا را بدهم برایم تنگ کنند به اندازه " آغوش " تو تا وقتی به آغوشت می رسم بدانم همه دنیا از آن من است ممــــــــــــــــــــنوم
مهران، مامان محمدصالح
14 آذر 92 15:57
... یاد من باشد فردا دم صبح به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم و به انگشت نخی خواهم بست تا فراموش، نگردد فردا زندگی شیرین است، زندگی باید کرد گرچه دیر است ولی کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید به سلامت ز سفر برگردد بذر امید بکارم، در دل لحظه را در یابم من به بازار محبت بروم فردا صبح مهربانی خودم، عرضه کنم یک بغل عشق از آنجا بخرم .... فریدون مشیری ممــــــــــــــــــــنوم
مهران، مامان محمدصالح
14 آذر 92 16:14
واقعا درکت می کنم ،من هم با همین حرف ها درگیر بودم،واون موقع بود که متوجه شدم،حتی از روی دلسوزی ومحبت،نباید در مورد امور زندگی کسی سوال کنم تا وقتی خودش چیزی بگه،همه فکر می کنن دارن محبت می کنن ولی نمیدونن با همین سوال کوچیک چه امواجی ممکنه در وجود کسی راه بیافته ونمی دونن که قبل خودشون،شاید هزار نفر دیگه همین سوال رو پرسیده باشه،بذار یه واقعیتی رو بگم فکر نکن فقط تویی که با این مسئله درگیری،نه عزیزم این قصه سر دراز دارد،ببین: خب،دانشگاه قبول شدی یا نه؟؟(هزار مرتبه) آخه ،هنوز ازدواج نکردی؟؟(هزار مرتبه) یعنی تو هنوز بچه نداری؟(هزار مرتبه) چقدر بی رحمی می خوای بچت تنها بمونه؟چرا ابجی وداداش واسش نمیاری؟(همین سوال رو از من چند بار پریسده باشن خوبه؟می گم بابا بچه من هنوز داره شیر می خوره چه خبرتونه؟) خلاصه وارد مقوله مسائل بچه ها که بشیم که دیگه نگو.... می بینی این داستانیه که هیچ وقت تموم نمی شه،حرفای دیگران ور میگم،پس ما خودمون باید با بی توجهی به اونهاوشاید خنثی کردن اونها،مراقب احوالات خودمون باشیم... آرامش گوهر گرانبهاییه که نباید بذاریم هرکسی حتی از روی محبت نابجا،اونو خدشه دار کنه،.. ولی اینطور که نوشته بودی معلومه شما در خنثی کردن مین های حرفی ماهری موفق باشی عزیزم همیشه همینطور بوده زندگی باید کرد .... و من هم زندگی و فقط میگذرونم ...
ماری
27 آذر 92 16:50
این نیز بگذرد