رفت
ننمیدونم از کجا بگم خیلی سخت رفتن یکی بگی که دوسش داشتی و همش به این فکر کنی که دیگه نیستش ، ی اتفاق بد افتاد که کل فک و فامیل و نابود کرد ، دختر عمه که کوچکترین نوه پدری بود که دوسال بود عروس شده بود برای زدن پرده از پنجره پرت شد پایین و رفت پیش خدا ....
سخت تر از همه که عمه هم ام اس داره و همه نگران اون هستن که اتفاق بد تری نیافته ، امروز هفت ام هست داریم میریم خونه عمه اینا ، اصلا نمیتونم این مصیبت و از ذهنم بیرون کنم واقعا که دردناک بود و هست ...
دعا کنید برای دل پدر و مادرش تا این داغ بزرگ رهایی پیدا کنن.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی