دعوا
سلام گلم امروز من و باباییت با هم دعوا کردیم الان هم قهریم ، حالا بگو سر چی ، مثل همیشه سر یه موضوع کوچیک ، من با دوستام قرار گذاشتم که چهار شنبه ای بریم امام زاده صالح و حالا بابایی میگه که نرم و منم نمیخوام جلو دوستام کم بیارم و بگم شوشوم نذاشته که برم آخه قبلش کلی قمپز در کردم که من هر جایی برم بهم کاری نداره و میذاره که برم، حالا منم لج کردم و گفتم که میرم و با هم قهریدیم ...
باباییت اون طرف اتاق رو مبل دراز کشیده داره تی وی میبینه یه کانال مسخره و منم اینور دارم با کامی کار میکنم ، و مثلا نسبت به هم بی تفاوتی ولی من گاهی نگاش میکنم و بابایی هم همین طور ...
حوصلم سر فته کاشکی بودی عزیزکم الان دوتایی باهم با باباییت قهرم میکردیم
در هر صورت این روز نیز بگذرد فقط اینو بدن که دوستدارم و منتظرتم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی