زندگی دوباره
سلام عزیزم بالاخره دیروز کار دندونام تموم شد و میتونم دوباره لبخند بزنم و از این که لبخندم زیبا شد خوشحالم و از یه چیز دیگه هم خوشحالم میدونی امروز همین الان خبر بارداری یکی از دوستای وبلاگیمو دیدم که همیشه مطالبشو میخوندم خدارو شکر که یکی از تو صف انتظار کم شد ان شالله نی نی سالم وشادابی داشته باشه و روزای خوبی باهم بگذرونند و خبراشو ما بخونیم آمین... امید وارم هر چه زود تر منم وبلاگم پر از تبریک بشه ان شالله ...
نویسنده :
فعلا مامانی
22:58
زندگی هیولایی
سلام عزیزم خوبی ، من که خوب نیستم چون امروز به مدت یک هفته باید مثل هیولا ها زنگی کنم چرا ؟ اخه رفتم برای ترمیم دندان های جلوم امروزم کلشو تراشیده و قالب گیری کرد تا هفته بعد ، خیلی زشت شدم خوبه که نیستی منو اینجوری ببینی ... دوستت دارم و هر روز نبودنت و حس میکنم و قطره ایی از وجودم اب میشه پس زودتر بیا... خدایا فرزندم صحیح و سالم بفرست پیشم ... منتظرشم...
نویسنده :
فعلا مامانی
10:48
دندانپزشکی
سلام گلم امروز مامانت عزم شو جزم کرد بالاخره رفتم دنپزشکی خیلی برام سخت بود ولی رفتم که اینجا یه بیب بیب هورا دارم که الان برای خودم گفتم ، کار امروز مون شد سه تا دندون جلو رو عصب کشی کردن که تا الان سٍر بود که کم کم داره سریّش میره . داره درد شروع میشه که اقا دکتر مسکن برام نوشت که خوردم و دراز کشیدم و اینکه همش تو انتظارم و همش دارم بهت فکر میکنم دیگه زودتر بیا که خیلی منتظریتیم نـــــــــــه دیگه از انتظارم گذشته داریم از بی تو بودن کم کم دیونه میشیم پس بیا به زندگیمون رنگ بپاشون از این سیاه و سفید درش بیار بیــــــــا ...
نویسنده :
فعلا مامانی
14:16
دوباره
سلام گلکم الان یه هفته ست که دوباره از غم دوری شما غمگینم خنده به زور میاد روی لبم وقتی خودم و میزنم به بی خیالی و به هیچی فکر نمیکنم خوبم ولی روزایی مثل امروز که از صبح خونه هستم و بهت فکر میکنم ، از اون سر درد های عصبی میگیرم و حالم بد میشه ... دوباره باید تلاش کنم ولی هیچ حسی نیست ...
نویسنده :
فعلا مامانی
14:51
تمام شد
این دوره هم نشد ای خدا من چقدر بدبختم از ساعت 6 صبح که دیدم پری اومده تا 10 و نیم 11 گریه کردم دیگه اشکام تموم شد خیر سرمون امروز سالگرد عروسیمون بود میخواستم بهش بهترین هدیه رو بدم که باز خدا زد تو ذوقم حال و روزمو خراب کرد ... خـــــــــــــــــدای من بازم شکرت بهت ایمان دارم و میدونم حکمتی تو کار هست که نمیخوای بشه ،آخه من آدمی زاد چه کنم که کم طاقتم ... چشم ازم بر ندار خدایا مرا دریاب ... به اون همسری عزیزم فکر کن خدا جونم گناه داره وقتی صبح از در میرفت بیرون نگاه غمگینش دلم و لرزوند خدایا دل همسرم شاد کن بزار لباش بخنده .... ...
نویسنده :
فعلا مامانی
11:08
یک هفته دیگر
وای خدا جون یه هفته دیگه مونده تا نتیجه مشخص شود وای چقدر سخته خدا یا کمکم کن دستم و بگیر زودتر این هفته هم تموم کن ان شالله نتیجه مثبت میشه و میتونم همسر عزیزم و خوشحال کنم آمیـــــــــــــن ...
نویسنده :
فعلا مامانی
22:24
انتظاری دوباره
سلام عزیز دلم خوبی مادر امیدوارم که خوب باشی جات امن باشه الهی ، عزیزم من و بابایی دوباره منتظرتیم اونم خیلی زیاد یادت نره ها که این دفعه بیای پیشمون و مارو خوشحال و خوشبخت کنی ... این سری دکتر جون خیلی بهمون امیدواری داده دعا میکنم که این دوره رو با موفقعیت بگذرونیم و شما رو تا چهل هفته اینده به اغوش بکشم الهــــــــــــــــــــی امیـــــــــــــــــن یا رب العالمین ...
نویسنده :
فعلا مامانی
14:31
سلام
سلام عزیزم بعد از مدت ها اومدم حوصله نوشتن نداشتم میخواستم و حال نداشتم خیلی اتفاق های جدید دور اطرافم افتاده مهم ترینش اینه که از شنبه این هفته دیگه سر کار نرفتم و به جمعیت زنان خانه نشین ملحق شدم که تا الالش بد نبوده کمی ارامش گرفتم و اینکه هر ماه منتظرتم و شما هم که نمیایی هی حال و احوال مامانتو خراب تر میکنی ولی تمام سعی امو میکنم که زیاد به شما فکر نکنم تا کمی استرسم کمتر شه ولی الان وبلاگ یکی از منتظران که خوندم حالم دوباره بد شد و هوای شما به سرم زد تو رو جون هر کی که دوست داری زودتر بیا پیش مامان و بابات من میدونم که بیایی پشیمون نمیشی چون ما خیلی دوست داریم ... ...
نویسنده :
فعلا مامانی
18:12
o
خونه تکانی تمام شد و منم به همراه خونه خودمم هم تکوندم و افکارم رو دارم منظم میکنه امیدوارم سالی خوش با روزاهایی اکنده باشادی داشته باشم و همه اطرافیانم رو خوشحال و شاد داشته باشند الی امین
نویسنده :
فعلا مامانی
12:33