یا حسین
سلام به دوستای گلم که چند وقتی نبودم اول از همه سوگواری هاتون برای سرور شهیدان قبول باشه و بعدش دوستانی که منتظر عکسای پیشیم بودند شرمنده ، پیشی که اسمشو گذاشتیم فندق خیلی سرمون و شلوغ کرده یکسره باید بهش شیر بدیم و مواظبش باشیم کلی بهش عادت کردم تو خونه همدم دارم تمام حس های مادرانم و نثارش میکنم خیلی با نمک و خیلی دوست داشتنی و داستان پیدا کردنش اینجوری شد که وقتی داشتم میرفتم کلاس خیاطی صدای ناله شنیدم وقتی گشتم دیدم فندقی تو جوب اب افتاده بلندش کردم و گذاشتم کناری گفتم که حتما مادرش میاد پیشش وقتی که از کلاس برگشتم هنوز اونجا بود و داشت میلرزید منم که دل نازک اوردمش خونه شستمش و شیر با سرنگ بهش دادم و الان پنج هفته است خونمون براش شیر خشک و شیشه شیر خریدیم با خاک گربه و جای خواب گرم که تا زمستون تموم شه مهمون خونه ماست و بعد بزاریمش تو پارکی ولی من نمیتونم ازش جدا شم ودر ادامه عکساشو میذارم برید ببینید :