پیوند من و باباییپیوند من و بابایی، تا این لحظه: 16 سال و 6 روز سن داره
وروجک نیامده من وروجک نیامده من ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

من و وروجکم

ناراحتی

سلام وروجکم مامانت  خیلی ناراحت و دلش پر شده از غم ، دو تا دلیل داره یکی نبود شما و یکیشم موقعیت الان مامانم که مامانی شما میشه هست دعا کن با دوستا ی کوچیکت که گرفتاری از کار مامانی باز بشه  و خوشحال باشه تا مامانتم خوشحال بشه... دوستت دارم عزیزم بوس بوس  ...
25 آذر 1391

دوری

سلام جینگیل مامان ، خوفی جیگر گوشه ام ، امیدوارم که خوب باشی و دلت برای مامانت تنگ شده باشه که از بهشتت دل بکنی و بیای پیشم جدیدا هر میبینه همش از شما سوال میکنه دیگه همه منتظرتن زود تر بیا پیشمون من بابایی داریم تمام تلاشمون برای ورود شما میکنیم ، علسلکم بیا مادر دلم پکیده از بس که آه کشیدم .... ...
23 آذر 1391

خواب خاله

سلام عسلکم خوبی مادر! میدونی دیشب رفته بودی تو خواب خاله جونت اینقدر خوشحال بود که شما رو تو خواب دیده بود با ذوق تعریف میکرد که منم دلم میخواست  که میشد  منم تو خوابش می بودم ...  چرا  نمیای تو خوابم بابا ما هم دل داریم دلمون تنگید ،  حداقل هفته ای یه بار بیا تو خوابم که ببینمت و مادر بودن و تو خواب تجربه کنم .... ...
19 آذر 1391

کار امروز مامان

سلام عزیزم امروز مامان و بابا به همراه عمه ها و عمو به کمک مامان بزرگ شمار فتیم چون اسباب کشی داشت و نیاز به کمک همه بودن از کوچیک و بزرگ با این خیلی کار بود و شلوغ پلوغی ولی من باز هم جای شما گلم رو خالی میدیم ...
17 آذر 1391

هدیه بابا به مامان

 وای عزیز من سلام گلکم میدونی چی شده  بابا یی امروز مامانیتو  برد  جمهوری براش یه دوربین حرفه ای خرید  خیلی خوشحالم کرد  ، ان شالله  زودی بیای تا ازت عکسای خوشگل بگیرم ...   عاشقتونم  هم تو جوجه دلم که هنوز نیومدی و هم بابایی که از تمام دنیا بیشتر دوسش دارم
16 آذر 1391

بی خواب شبانه

سلام عزیزکم  چند شب که خوابم نمیبره  و فقط پیش باباییت میخوابم که  تنهاش نذاشته باشم  ولی امشب بابایی تنها خوابیده ، خوش به حالش خیلی زود خوابش میبره  تا سرشو میذاره رو بالش خواب ، خدا کنه شما هم وقتی  پا به دنیا گذاشتی  مثل بابایی نازت راحت بخوابی  ....   از اینا بگذریم  چند وقتیه که تو سایت ها و وبلاگای مختلف میگردم تا عکس نی نی  ناز پیدا کنم  که بهش حس داشته باشم  و اون و مال خودم بدونم  که اینو پیدا کردم  میدونم که  شما گلم از این ناز تری برای من شیرین تر  ولی چه کنم بی کاری دیگه... ...
16 آذر 1391

بهانه

  سلام مامانی ، قربونت بشم خوبی  عزیز دلم...   یه حس های خوبی دارم مامانی همش فکر میکنم که خیلی نزدیکیم اونقدر که وقتی چشمامو میبندم میبینمت گلم ، صورت گرد تپلی و ناز که زل زدی تو چشم  مامانیت ، قربونت بشم  عزیزکم....   دیروز رفتم سر خاک بابایی(بابا بزرگ) با مامانی باباجونت و زندایی و دایی از بابایی خواستم که زودتر بفرستت پیش خودم ، چون بابایی نزدیک خداست صداشو زودتر از ما میشنوه ، حتما که تا   الان گفته به خدا تا بیای پیش ما...     راستی کمتر از چهار ماه دیگه پسر دایی به دنیا میاد خیلی خوشحالم دوست دارم زود ببینمش ... ...
13 آذر 1391

دعای مادر

سلام عزیزکم مامان خوبی گلم ، پنج  شنبه شب مامانی پیشم موند  شب و با هم خوابیدیم تا نزدیکای صبح حرف زدیم و قتی حرف شما اومد پیش مامانی میگفت که باید تحملمو ببرم بالا و هی مثال میزد فلانی ببین که چند سال منتظر و فلانی ببین  این مشکلو  داره  و منتظر و    یهویی حالم منقلب شد و شروع کردم به گریه کردن  ،  و مامانی خیلی ناراحت شد  منو در آغوشش گرفت  و از ته دلش برام دعا کرد که منم  مادر بشم  ، خدایا دعای مادرم و مستجاب کن الهی آمین .... الان خیلی ناراحتم که  مامانم و ناراحت کردم ، گناه داشت می افته تو فکر کاش جلو ی  اشکامو  میگرفتم ولی اصلا دست خودم نبود همین جوری ...
13 آذر 1391

نا شکر نیستم

خدای  من از همه چیزای خوبی که به من دادی   شکرت    خدای مهربونم ، شکـــــر    شــــکـــــــــرت خدا جونم  ده هزار بار شکر
8 آذر 1391